تبر بزن به ریشه ام


تبر بزن به ریشه ام ،  که لایق تبر شدم

از این زمانه از خود، از همیشه خسته تر شدم

 

 بزن توای همیشه یار، بزن همیشه ماندگار

تو خود نشاندیَم به خاک، من از تو بارور شدم

تو بودی و خزان نبود، غمم چنین گران نبود

کنون تو نیستی و من، تهی ز بار و بر شدم

نه برگ مانده بر تنم، نه سایه ای می افکنم

نه راه را نشانه ام، چو چوبِ بی ثمر شدم

عنان به باده داده ام، به گوشه ای فتاده ام

به حسرت نگاهت از، سبو شکسته تر شدم

امید داشتم به دل، که غافل از دلم نِه ای

به انتظار دیدنت ، اگرچه جان به سر شدم

چو گفتیَم کنون به باد، دهی تو یاد و خاطرات

شرر زدی به جانم از، تبارِ خشک و تر شدم

تبر بزن به ریشه ام، تبر بزن به ریشه ام

تبر بزن به ریشه ام، که لایق تبر شدم




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






†ɢα'§ : <-TagName->
پنج شنبه 11 دی 1390برچسب:, 1:39 |- شب زده -|

ϰ-†нêmê§